کلمات کلیدی:
پشت این پنجره ی سرد و حزین
با دو چشم پر شوق ، به که می اندیشد
رهگذرها همه مشتاق به راه ، همگی در راهند
این یکی پیر زنی کوتاه است
کیسه ی میوه ی او روی زمین افتاده
عابری بهر کمک می آید ، پشت او مرد میانسال دگر
آنطرف زوج جوان در گذرند
دستشان در هم و شاد و خندان
گوئی جز آن دو به ره نیست کسی
بر زمین نیست مگر خار و خسی
آه بر شیشه بخاری افکند
منتظر مانده هنوز ، با گلویی پر غم
ساعت از پنج گذشت ، خبری زامدن یارش نیست
شبنمی مست و خراب روبه پایین لغزید
آسمان بارانی است ؟ در هوا لکه ی ابری هم نیست !
سرد و افسرده و غمگین و خراب
زیر لب پیش خودش می گوید
شبنم اشک من است
درد اندوه مرا ، راه درمانی نیست
کلمات کلیدی: