سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به لقمان گفته شد : از حکمت چه گرد آورده ای؟ گفت : برای آنچه کفایت شده ام خود را به زحمت نمی اندازم و آنچه را به من سپرده شده، تباه نمی سازم . [امام باقر علیه السلام]
شعر و سخن از گل رازقی
 
شکلات

منزلی را  چند روزی محفل عشاق بود 

دلبرانی خسته اما اندکی   قردار بود  

آن یکی آغوش بر اهل محل وا می نمود  

گر نبودش توی دایورتان سرش بر دار بود 

شام را ماهی نخورده در عجب ماندم چرا 

در شبانگاهان یکی با دبه ای پر آب بود 

با صدای خش خش چیزی مبادا شک کنی     

چون  یکی زیر پتو از گشنگی بیتاب بود 

از صدای چاکلتی عشقم مزن بر فرق خویش    

آن یکی همچون یتیمان روی مبلی خواب بود 

از سر شب صاحب خانه به دنبال ندا  

ای خدا وقت سحر آخر چه جای کال بود 

از میان آن همه آغوش گرم و مرمرین  

سهم من یک گوشی و یک بالکن نمدار بود 

لرزش اندام من آن صبح از سرما نبود  

لطف آن دلدار زیبا با کمی دشنام بود  

آن صدای جیغ ترمز کز اتوبان می رسید  

دسترنج شوفر زحمتکش نمدار بود  

از اتاق عاشقان هر دم صدایی می رسید  

منحرف دوش مداوم از سر وسواس بود  

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محمد 93/10/1:: 7:10 عصر     |     () نظر