تو اگر شهره ی شهری منم آن گدای مسکین تو اگر خداپرستی منم آن کافر بی دین
قسم ات به موی فریاد به همان عصای عیسی به شبای بی ستاره به دو صد نوای اشکین
به همان کمان آرش که دلش کباب کردی نفست به روی هستی به لبان شاد آرمین
به گلایه های مریم ز هوسهای محمد به زبان سرخ آتش که مشدد است با شین
به گزارشات فرشاد و تنفس شبانه به ملایر و عروسک دهمت قسم به شیرین
زنمش کنار ابری که نشسته بر نگاهت چو به دست شانه کردم همه گیسوان سیمین
بِدَمَد دوباره خورشید به مقدم نگاهت که سما و ارض و دریا شده از لب تو رنگین
تو اگر شادی و خندان تو اگر گل مهستان تو شفای اهل محفل تو نیاز هر که غمگین
که اگر شبی نخندی که اگر شبی نخندی ............
کلمات کلیدی: