سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کمیل کسان خود را بگو تا پسین روز پى ورزیدن بزرگیها شوند و شب پى برآوردن نیاز خفته‏ها . چه ، بدان کس که گوش او بانگها را فرا گیرد ، هیچ کس دلى را شاد نکند جز که خدا از آن شادمانى براى وى لطفى آفریند ، و چون بدو مصیبتى رسد آن لطف همانند آبى که سرازیر شود روى به وى نهد ، تا آن مصیبت را از او دور گرداند چنانکه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند . [نهج البلاغه]
شعر و سخن از گل رازقی
 
وکالت

  راهروها خیلی شلوغ بود
آدمها همه سرگردان توی راهروها یا دنبال جایی می گشتن یا با خودشون حرف می زدند
سرباز جوانی درحالی که متهم رو به دست خودش دست بند زده بود توی راهرو این پا اون پا می کرد 
مثل اینکه منتظر کسی بود
متهم یه جوان 25 ساله بود ..خیلی پریشان بود انگار که این دفعه اگه نتونه تخفیف بگیره کارش تمومه  
 از لابه لای همهمه مردم صدای یه خانم جوان می اومد :
ببخشید ...ببخشید ...لطفا اجازه بدید رد شم.. مرسی ...ممنون..
سرباز از دیدن خانم جوان نفس راحتی کشید
خانم یه جوان 27 یا 28 ساله بود قد نسبتا متوسط با یه هیکل نحیف ..پای چشماش تیره وکلی پف کرده بود انگار تا صبح داشته مطالعه می کرده.   
نفس زنان گفت سلام ..
سرباز:سلام خانم
متهم با یه صدای گرفته از سر شرم :سلام  
 خانم : خیلی دیر کردم ؟ نوبت ما شده ؟
سرباز: نه خانم الان دیگه نوبت ما میشه
متهم: خانم وکیل خیلی شرمندم ...به نظر شما امیدی هست؟
خانم: نگران نباش ..یه کارایی کردم ..فقط یادت نره باید سعی کنی خودتو مظلوم نشون بدی..
متهم : چشم ...خدا خیرتون بده
خانم وکیل در حالی که داشت تو کیفشو می گشت زیر لب زمزمه می کرد ..انکار داشت دفاعیه شو تکرار می کرد
چیز زیادی نگذشته بود که در اطاق باز شد و یه نفر گفت :......................
سرباز :بله قربان اینجا هستن
همگی وارد شدند
همه با هم :سلام جناب قاضی
قاضی : سلام ... بفرمایید.......
یه اطاق 20 ،30 متری 3 تا میز که چند نفر پشتش نشستن ...و چند تا صندلی روبروی اون میزها بود
سر باز دستبند رو از رو دست خودش باز کرد و به دست دیگه ی متهم بست خودش رفت کنار در ایستاد
متهم با خانم وکیل رو صندلی نشستن ...
قاضی در حالی که سرش تو پرونده می چرخید   :خوب خانم وکیل بفرمایید .. مدرک جدیدی تهیه کردید؟
خانم وکیل (نیم خیز): اجازه هست جناب قاضی ؟   
قاضی با سر جواب مثبت داد
خانم از جا بلند شد و یه پوشه به قاضی نشون داد و شروع کرد به نشون دادن مدارک لای پوشه
قاضی با اشاره دست به خانم قاضی : خوب بفرمائید خانم ...
خانم وکیل: جناب قاضی طبق مدارک موجود موکل بنده در زمان سرقت در حال لوگین کردن بوده طبق گزارش مامورین در زمان مذکور بدلیل شلوغی محل chaptcha   نیومده و بعد از کلی معطلی ایشون با پیغام
Room is full please try again later    مواجه شدن .....موکل بنده در زمان حادثه سعی داشته ............
قاضی در حالی که چونه شو میخارونه با چهره ی این جوری      توی فکر بود.
سرباز با چهر های اینجوری    داشت جلوی خندیدن خودشو می گرفت
موکل هم که اینجوری    مونده بود این چی میگه !!!
خانم وکیل یه سرفه ای کرد و بی توجه به عکس العمل دیگران     ادامه داد : ضمنا شاهدان قید شده در پرونده
C2C   ناظر به اعمال موکل بنده بوده ..همچنین دو فقره شارژ2000 تومانی و یک فقره شارژ 1000 تومانی جهت تایید صحت موارد یاد شده به مدارک پیوست شده است .
قاضی سرش رو بر می گردونه به بقیه یه نگاه می اندازه اینجوری    بعد یه نگاه به متهم .
متهم که خیس عرق شده اینجوری     
قاضی : خانم اینا که گفتید چه ربطی به جرم موکل شما داره ؟!!!
خانم وکیل : جناب قاضی این دقیقا مصداق این شعره که می گه :  
همه به جرم مستی سر دار ملامت   می میریم و می خونیم سر ساقی سلامت
قاضی    : خانم این جا که جای این کارا نیست !!!
خانم وکیل : عذر می خوام جناب قاضی ولی مطمئن باشید منظورم کمک به روشن شدن حقایق بود .....
جناب قاضی اگر به گزارش پزشک دقت کنید به گواهی l_dr_l : ROOM   موکل بنده بدلیل سرد مزاجی و عدم توانایی جنسی قادر به انجام جرم نبوده و هر گونه تجاوز به عنف از عهده ی ایشان خارج است .
قاضی با تعجب پرونده رو ورق می زنه و بلند میگه   : خانم .....موکل شما که که تجاوز نکرده !!!
خانم وکیل : خوب من هم که همینو گفتم
صدای زنگ موبایل خانم وکیل    ......خانم وکیل با خنده میگه    :هی میگم PM   ندید مگه به خرجشون میره ...
قاضی : خانم مگه نمی دونید باید موبایلتون رو خاموش کنید ؟!!!
خانم وکیل : معذرت می خوام الان DC    می کنم .
نا گهان یکی از در میاد تو ...بـــــــــــلـــــــه ... این مرد میانسال همان شاکی پرونده است .
شاکی از همون دم در داد می زنه      :آقای قاضی این چه وضعیه آخه ........................
خانم وکیل با چهره ی حق به جانب    : هـــــــوی نیومده نپر رو TALK   لطفا T1   بزن ....
حاضرین ...    .. 
خانم وکیل از خجالت میزنه زیر گریه  .... و یهو میزنه زیر آواز  
گر با تو بودم به شب های غربت که تنها نبودم            اکر مانده بودی ز تو مینوشتم تو را میسرودم 
مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت  این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت
............
قاضی با خنده میگه : یکی اینا رو بندازه بیرون
خانم وکیل یهو به خودش میاد که دارن از دادگاه بیرونش میکنن : جناب قاضی چرا منو BOOT  می کنید این نامردیه
......آخه با چند تا ID  میاید هنر که نکردید ...............
خانم وکیل دم در رسیده ...بر می گرده و میگه : آقای قاضی لا اقل ID تون رو بدید امشب براتون جزئیات ر تشریح کنم .................
همه می زنن زیر خنده ..  ..  

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محمد 91/2/1:: 12:3 صبح     |     () نظر