کاش می شد که کمی گوش دهیم به صدای طرب و ساز شما
کاش می شد که کمی شانه کنیم خرمن گیسوی سیمین شما
کاش می شد که شرابی بخوریم از لب لعل شکر بار شما
کاش می شد که دلی تازه کنیم لای دستان پر از مهر شما
کاش می شد که کمی ناز کنیم آن رخ ماه زر اندود شما
کاش می شد که شبی پاک کنیم شبنم اشک ز مژگان شما
کاش می شد که به میعاد رویم صادق و ساده به دیدار شما
کاش می شد که به تصویر کشیم خواب شیرین تماشای شما
کاش می شد که « محمد» بزنیم خاک بر سر ز تمنای شما
کلمات کلیدی:
عجب نقشی زده نقاش عالم
تراشیده همه اجزای آدم
لب و دندان مثال برگ و مرمر
فدای چشم او کردم دو عالم
به وقت صبح تا وقت سحرگاه
ثنای خالقش گویم دما دم
دعا گویم لبش خندان بماند
ز مویش بوی گل آید چو مریم
خدایا نیک دادی مزد ما را
مرا دیوانه ات کردی همان دم
«محمد» هر چه گفتی ذکر حق بود
عجب نقشی زده نقاش عالم
محمد {رازقی}
کلمات کلیدی:
تو اگر شهره ی شهری منم آن گدای مسکین تو اگر خداپرستی منم آن کافر بی دین
قسم ات به موی فریاد به همان عصای عیسی به شبای بی ستاره به دو صد نوای اشکین
به همان کمان آرش که دلش کباب کردی نفست به روی هستی به لبان شاد آرمین
به گلایه های مریم ز هوسهای محمد به زبان سرخ آتش که مشدد است با شین
به گزارشات فرشاد و تنفس شبانه به ملایر و عروسک دهمت قسم به شیرین
زنمش کنار ابری که نشسته بر نگاهت چو به دست شانه کردم همه گیسوان سیمین
بِدَمَد دوباره خورشید به مقدم نگاهت که سما و ارض و دریا شده از لب تو رنگین
تو اگر شادی و خندان تو اگر گل مهستان تو شفای اهل محفل تو نیاز هر که غمگین
که اگر شبی نخندی که اگر شبی نخندی ............
کلمات کلیدی: